پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 18 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما

چهار ماهگی پرهام نازم

دیروز واکسن چهارماهگی پرهام رو زدیم.من با مامان فرزانه که در تماس بودم میگفت تا ظهر که انگار نه انگار و شیطونی میکرد.ولی از ظهر تب و ناله شروع شده بود.بعد از ظهر که من اومدم دیگه بیتاب شده بود و مدام تا تکون میخورد گریه می کرد.قطره استامینوفن هم برای پائین آوردن تب ودرد نمی خورد و بیرون میریخت.خلاصه ساعتهای 12 شب که دردش کمتر شد و از شدت خستگی خوابش برد. نانازم میخوابید ولی تو خواب از درد می پرید.خوشبختانه از ساعتهای 3 صبح تبش کمتر شد و راحت خوابید. امروز هم که با مامان فرزانه صحبت می کردم می گفت شیطونیهاش از صبح شروع شده و انگار درد نداره.                &nbs...
23 مرداد 1392

برای همسرم هادی عزیزم

همسر عزیزم هادی جان خواستم در این وبلاگ چند خطی برایت بنویسم. عزیزم برای تموم لحظاتی که در کنارم بودی ممنونم. می دونم دوست داشتی خیلی بیشتر پیشم باشی اما فرصتش را نداشتی اما برای تموم مهربانی هایت برای عشقی که نثارم کردی و میکنی ممنونم. از اینکه در تموم دوران بارداری مواظبم بودی ، ممنون. از اینکه در لحظه درد کشیدنم همراهم بودی و تا صبح نخوابیدی ، موقع بدنیا اومدن پسرمون تا ساعت ها پشت در اتاق زایمان بودی و دعایم میکردی ممنون. عزیزم دنیا دنیا آرامش و شادی رو برای تو و پسرمون آرزو میکنم و امیدوارم پسرمون هم که بزرگ شد قدر تو پدر خوب رو بدونه و جبران کنه. هادی عزیزم برای تموم سختی هایی که در این دوران کشیدی و تحمل کردی ممنونم اما الان این سختی ...
5 ارديبهشت 1392
1