پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه سن داره

شاهزاده کوچولوی ما

خاطرات مهد

1393/1/31 10:12
نویسنده : مامانی
88 بازدید
اشتراک گذاری


مادر شدن یعنی عشق....

 عشق یعنی نیمه شب  تو خلوت و تاریکی دو تا چشم نگران بهت زل بزنه و وقتی دید کنارش هستی و آروم نوازشش میکنی یه لبخند بزنه و بازم بخواب بره

عشق یعنی وقتی یه غریبه میبینه صورت کوچولوش و زیر گردنت قائم کنه و با دستاش محکم بغلت کنه و تند تند نفس بکشه

عشق یعنی تو اوح گریه هاش وقتی صداش کنی پسرم. پسر قشنگم.یکی یه دونه ی مامان .  با اشک های رو صورتش بهت لبخند بزنه و دستاش و باز کنه تا بیاد تو آغوشت

و عشق یعنی.........مادر شدن!

عزیز دل مادر دلم این روزا اصلا طاقت دوریت رو نداره تا ظهر که میام مهد دنبالت همش تو خیالم بغلت میکنم و می بوسمت قلبم تند تند میزنه نفسم به شماره میفته اما دلم می خواد بدونی اگه از یکسالگی گذاشتم مهد برا این بود که الان زودتر به شرایط عادت میکنی تا یک ساله دیگه و کمتر اذیت میشی .

امروز صبح با یه لباس نارنجی راه راه که خط های سورمه ای داره و یک شلوار سورمه ای مثل شاهزاده ها راهی مهد شدی . صبحونه برات یه تخم مرغ آب پز ، میان وعده برات سرلاک و میوه و نهار هم برات سوپ گذاشتم . کلا مربیت میگه بچه خوش غذایی هستی و برا غذا اصلا اذیت نمیکنی البته خونه هم همین طوری هستی عزیزم . این هفته هفته دومی هست که میری مهد کمی آرومتر شدی و دیگه از بغل مربیت میای پایین و با نی نی ها بازی میکنی ولی هفته پیش ، هم خودتو اذیت کردی هم مامانی خیلی ناراحت بود اما خدا رو شکر داری کم کم خودتو به محیط وفق میدی . تو مهد کلاغ پر یاد گرفتی وقتی بهت میگم کلاغ میگی بّپر .  امیدوارم بزرگ که شدی درک کنی که هر کاری میکنم برا بهتر زندگی کردنت هست .

دوست دارم نفس مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)