پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 19 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما

سالگرد ازدواج مامان و بابا

1393/7/1 8:0
نویسنده : مامانی
110 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم امروز پنجمین سالگرد ازدواج مامان و بابا هست . روز خاطره انگیزی برای ما هست و حالا تو هم در آغوش ما هستی و جمع ما رو کامل تر و شادتر کردی دلبندم . بالاخره هفتمین دندونت هم بعد شش ماه خود نمایی کرد با اینکه منتظر دندون در لثه های پایینیت بودم  دو تا دندون آسیابت از بالا نیش زده قربونت بشم بعد شش ماه دندون هفتمت هم در اومد .

این نوشته ها هم تقدیم به همسر مهربانم

روزهای زندگی ام می گذرد با تو به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی

با تو گرم هستم و نمسوزد، عشقمان ای خورشید خاموش نشدنی

همچو یک رود که آرام می گذرد، عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
 
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست، ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
 
ای جان من،  مهربانی و محبت هایت، وفاداری و عشق این روزهایت،
 
امیدی است برای خوشبختی فردایت
 
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند، مثل یک گل به پاکی چشمهایت،
 
به وسعت دنیای بی همتایت
 
هوای تو را میخواهم در این حال  دلتنگی، امواجی از یاد تو را میخواهم در این دریای خاطره های
 
به یاد ماندنی....................
 
 
همنفسی،  ای که با تو یک نفس عاشقم
 
همزبانمی،  ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم.
 
حرفی نمانده جزسکوت بین من و چشمانت که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواندش
 
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
 
گفتی: دستهایم گرم است،  گفتم : عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
 
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیدن است هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است.
 
چقد قلبت زیباست .....
 
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم، در کنار تو
 
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
 
میخوانمت تا دلم آرام بماند....... 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

بابایی
1 مهر 93 15:03
هر روز با شوق ديدنت چشم ميگشايم ووقتي تو را در كنارم مي بينم دوست دارم بارها و بارها در برابر معبود زانو بزنم و سجده شكر كنم كه چون تويي را به من هديه داد. تبريك دست خالي مرا با سخاوت بي حدت بذيرا باش. سالروز ازدواجمان مبارك
بابایی
1 مهر 93 15:11
خوشحالم و هزاران بار خداي مهربان را شاكرم كه تو را به من هديه داد خوشحالم و به خود مي بالم كه هميشه تو را در كنارم دارم و چه لذت بخش است دوش به دوش تو قدم زدن ، و از آن شيرين تر با تو همكلام شدن ! عشق ،قلب كوچكم را از خود بي خود كرده ، چرا كه تنها تو را در ميان ديگران باور كرده است ! كاش زودتر از اينها تو را يافته بودم گل من . زيرا احساس ميكنم با عشق تازه متولد شده ام! حال ...تو مرا ليلاي خويش مي بنداري ، ومن تو را مجنون عشق مي نامم ! تو مرا براي خود مي داني ،من نيز تو را از براي قلب خود مي دانم. و چه زيباست لحظه ي رسيدن به اوج خوشبختي ، زماني كه هر دو همديگر را براي هم مي خواهيم! خالصانه و از ته قلبم ميگويم كه براي من معناي واقعي عشق تويي .