پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما

سی هفتگیت مبارک دلبندم

1391/11/25 10:18
نویسنده : مامانی
81 بازدید
اشتراک گذاری

پرهام عزیزم

سی هفته شده که شما فرشته ی کوچولوی نازنین، مهمون دل مامانی شدی.

 انگار همین دیروز بود که حضورتو اعلام کردی....

پسر نازم، قبل از اینکه خدا تو رو به ما هدیه بده زندگی من و بابا هادی کامل و شاد بود. هر لحظه ای که در کنار هم بودیم، برامون یه لحظه ی ناب و زیبا و تکرار نشدنی بود.

اینها رو برات می نویسم تا بدونی مثل بعضی از مامان باباها، بخاطر تنهایی یا پر کردن روزها و ساعتهای زندگی مون تو رو به این دنیا دعوت نکردیم.

دعوتت کردیم برای اینکه میخواستیم کامل تر شیم... آخه هر آدمی بعد از ازدواج نصف دیگه ی خودش رو که پیدا میکنه کامل میشه و به بلوغ روحی میرسه. انگار یار آدم ، باعث پالایش روح آدم میشه. آدم یاد میگیره که خودخواه نباشه.. به یکی دیگه و شادیهای اون فکر کنه...

و حالا.... پدر و مادر شدن یه مرحله ی دیگه از تکامل هر آدمه... ما خواستیم که با داشتن تو زندگی و روحمون رو متعالی کنیم و صد البته با حضور تو زندگی مون شیرین تر و زیبا تر بشه...

خدای مهربون رو هزاران هزار بار شکر میکنم که ما رو لایق دونست و یکی از فرشته های زیبای آسمونی اش رو به ما هدیه داد....

پسرک شیرینم، از خدای مهربون میخوام همونطور که خودش لطف کرده و تو هدیه ی ارزشمند رو به ما امانت داده ، خودش هم حافظ و نگهدارت باشه....

فقط دو ماه دیگه مونده که روی ماهت رو ببینم..قول بده تا اون موقع مواظب خودت باشی .

 دیگه داریم به سرازیری نزدیک میشیم نمیدونم اسمش رو میشه گذاشت سرازیری؟ آخه تو انقدر کوچولوی خوبی بودی که من هیچ سربالایی رو ندیدم .. ولی شمارش روزها و ساعتها دیگه به سرازیری رسیده.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

بابایی
7 اسفند 91 14:28
پرهام نازنین سوسوی ستارگان آسمان در التهاب آمدن توست.
بابایی
7 اسفند 91 14:43
تقدیم به مامانی پرهام به خاطرصبوری در این چند ماهه که نی نی رو نگهداری میکنه و بسیار خرسندم که پسرنازم پرهام در آغوشش بزرگ می شود. روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ، با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است، چقدر قلبت زیباست... چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه مامان پرهام منی. میخوانمت تا دلم آرام بماند