پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما

صبح یعنی طلوع ِ تو...وقتی تکونم میدهی

صبح یعنی طلوع ِ تو...وقتی تکونم میدهی تــــو بزرگـــــ تر میشی ، من نگران تر میشم تو شیطون تر میشـــی ، من بی خواب تر میشم تو رشد میکنــــی ، من درد میکشـــم تو لگــد میزنی ، من تیــر میکشم  و ... اون لحظه هاست  که  ...  عاشـــق ترت میشم ! عشـــــــق کوچیکــــــــم ، تو که باشی درد کشیدن هم زیباست ، هیچ کس نمیدونه این روزا توی دل ِ من چی میگذره ، این روزا رو فقط تو به خاطر خواهی سپرد و خـــــــــدا ، حس ِ بی نظیــری ِ ! این پست بهونه ای بود برای اینکه بگـــم با وجود همه ی سختــــــی ها  فقط  105 روزه دیگه مونده برای بغــل کردنش ، به امیــــد خدا ، دعا کنین به خوبی و سلامتی ب...
16 دی 1391

رویاها وآرزوهای مادرانه ام

پسر قشنگم الان که داری اینا رو می خونی حتما یزرگ  شدی و برا خودت مردی شدی . دلم می خواد توی این مطلب از آرزوهام برات بنویسم و امیدوارم  تموم اونها تحقق پیدا کنه و بشی افتخار مامان و بابا . پسر گلم دلمون می خواد اول همه اخلاق خیلی خوبی داشته باشی تا همه دوست داشته باشن و بهت احترام بذارن. دلمون می خواد باهوش و زرنگ باشی تا تو جامعه برا خودت کسی بشی راستش رو بخوای من و بابایی خیلی دوست داریم یه دکتر جراح متخصص خوب بشی البته امیدوارم خودتم دوست داشته باشی . دلمون می خواد از همون بچگی پله های ترقی و پیشرفت رو یکی یکی بالا بری البته مطمئن باش منو بابایی هم از هیچی برات دریغ نمی کنیم و مثل کوه پشتت هستیم . از بدو تولد کمکت می کنیم تا ا...
26 آذر 1391

بیست و سه هفتگیت مبارک

پسر نازم الان که دارم برات می نویسم صبح زود هست و آهنگ های ناز کودکانه هم برات گذاشتم تا صبح پر انرژی و شادی رو با هم شروع کنیم . ناز پسرم هم داره وول می خوره و کیف میکنه. پسرم تو این هفته  با فشار دادن کف پات به دیواره ی رحم ، خودت رو به تنهایی برای برداشتن نخستین قدمهات آماده می کنی . طول قدت به حدود 27 سانتیمتر رسیده و وزنت از مرز 450 گرم گذشته .  سوراخهای بینیت باز شده و می تونی نفس بکشی ، اما ریه هات به زمان بیشتری برای تکامل نیاز داره .سایر اندامهات به طور کامل رشد کرده اند .  مغزت هم  به سرعت در درون جمجمه ات که حالا چهار تکه است و هنوز کامل بسته نشده رشد می کنه . لبهای نازت حالا بیشتر قابل تشخیص هست و چشمهات گهگاه...
26 آذر 1391

مادرانه ها

هنگامی که هر سلول بدن تو بخندد، هر بافت وجودت از شادی بلرزد، به آرامشی عظیم دست می یابی! بگذار خنده ات، خنده ای از ته دل باشد. چنین خنده ای پدیده ای نادر است! کسی می تواند بخندد، که طنز آمیزی و تمامی بازی زندگی را می بیند. کوتاه ترین راه برای گفتن دوستت دارم لبخند است! شادی اگر تقسیم شود، دو برابر می شود! غم اگر تقسیم شود، نصف می شود! همیشه با دیگران بخندیم و هرگز به دیگران نخندیم! یادت باشد: "انسان های خندان و شاد به خداوند شبیه ترند!" کمی موسیقی گوش کن، برقص، بخند (حتی به زور)، آنگاه بنشین و نظاره کن آثار شگرف همین حرکات به اصطلاح اجباری را! فراموش نکن! همین لحظه را، اگر گریه کنی یا بخندی! بالاخره می گذرد، امتحان کن!  &...
22 آذر 1391

بیست و یک هفتگیت مبارک

پسرکم امروز وارد بیست و یکمین هفته زندگیت تو دل مامان شدی دیگه میشه گفت نصف راه رو با هم طی کردیم. الان دیگه حس شنواییت کامل شده و می تونی صداها رو بشنوی من هم سعی میکنم بیشتر باهات حرف بزنم ،برات کتاب بخونمو برات آهنگ بزارمو آواز بخونم آخه روانشناس ها میگن این کار در دوران جنینی باعث باهوش تر شدن بچه و بهتر صحبت کردنش میشه تو هم که قندک من مرتب ورجه وورجه میکنی و آروم نیستی. این روزها دلم عجیب برایت تنگ است اینقدر با لگدهایت ذوق مرگم نکن. کوچولوی مامان تا وقتش نرسیده نه تو میتوانی بیرون بیایی و نه من میتوانم بیایم پیش تو.... آرام باش جان مادر آرامتر.. این روزهای تنگ و تاریک تو ، این روزهای بی قراری من، این روزهای ...
13 آذر 1391

نوشته های بابایی

اين روزها عاشقم عاشق خانه ام. همخانه ام و نازنيني كه تا چند ماه ديگر مهمان خانه مان مي شود اين روزها سخت عاشقم عاشق لحظه هاي ناب زندگيم اين روزها شاه بيت غزل هايم. كودكي ست كه نفس نفس انتظار آمدنش را ميكشم   آی پسر داریم ، کاکل به سر داریم ، پسری شیرین ، آی قندک داریم ، شکر داریم ، پسر داریم   اگه پسرا نبودن کي خونه رو مي کرد باغ وحش؟ اگه پسرا نبودن کی رئیس جمهور میشد؟ اگه پسرا نبودن که قاضی میشد؟ اگه پسرا نبودن کی مهندس برق از نوع قدرت میشد؟ اگه پسرا نبودن کي تو کلاس مي رفت گچ بیاره؟ اگه پسرا نبودن کي اشغالا رو مي گذاشت جلوي در؟   ...
13 آذر 1391

مشخص شدن جنسیت

عزیز مامان دیشب با هم رفتیم برای سونو هفته بیستم شما. خوشبختانه همه چی خوب بود و شما هم مرتب دستای قشنگتو تکون میدادی انگاری که داشتی  دست تکون میدادی. کوچولوی من جنسیتت هم بالاخره معلوم شد یه پسمل کاکل زری ناز. پسر قشنگم دیشب برات یک فیل عروسکی قشنگ هم گرفتیم امیدوارم بعدی که بدنیا اومدی خوشت بیاد. امروز از صبح اصلا زیاد تکون نمی خوری انگاری اصلا شارژ نیستی منو ببخش مامانی یه کمی روحیم بده ان شاء ا... درست میشه. خدایا شکرت که یک پسر سالم بهم دادی ،خدایا اگه یه روزی از روی نادونی گله و شکایتی کردم خودت منو ببخشو تو به دل نگیر . خدایا شکرت شکر ...
8 آذر 1391

اولین تکونای نی نی

کوچولوی من یک روز دیگه مونده که 17 هفتگیت تموم بشه ولی الان سه چهار روزه که مرتب تکون میخوری و یه ضربه های کوچیکی به دل مامانی میزنی خیلی حس قشنگیه .وقتی تکوناتو حس میکنم تموم ناراحتی های بارداریمو یادم میره و همش قربون صدقت میرم که زودتر به دنیا بیای . بابایی هم اولین تکونتو که حس کرد خیلی ذوق کرد . الانم که دارم برات می نویسم داری به پهلوی چپم میزنی گاهی قلقلکم میاد. مامان فدای اون تکونای ناز و کوچولوت بشه گلم. ...
20 آبان 1391

17 هفتگیت مبارک

عزیزم هفدهمین هفته زندگیت مبارک . در این هفته عزیزم وزن  شما حدود 155 گرم و اندازه ات حدود 12.7 سانتي متر است؛ تقريبا به اندازه يك پياز بزرگ.  مي تونی مفصلهاي خودتو تكون بدی و اسكلتت كه تا حالا به صورت غضروف نرم بود آروم آروم به استخوان تبديل مي شه. حس شنواييت در حال رشد هست. بند نافت كه شاهراه حياتت براي اتصال به جفت هست هر روز محكمتر و ضخيم تر ميشه. کوچولوی من قدرت خدا رو می بینی که چه حکیمانه تو رو حفظ میکنه. تو هم تو شکم مامان یواش یواش داری بزرگتر میشی و کمی حال عمومی منم بهتر شده . خیلی دلم می خواد بدونم که یه دختر نازی یا یه پسر کاکل زری ولی تا 3 هفته دیگه که سونو برم باید تحمل کنم آخه دلم می خواد برم بازار و برات...
16 آبان 1391