دلنوشته

عزیزم از اینکه اینجا می تونم برات ینویسم احساس خوبی دارم قشنگ تر از اون وقتی هست که بزرگ بشی و بخونیشون گلم .

این روزا مرتب خودتو تو دل مامان جمع میکنی یا طرف راست میری یا چپ یا هم وسط طوری که قشنگ می تونم با دستم لمست کنم وقتی که نوازشت میکنم و باهات حرف میزنم آروم خودتو باز میکنی انگاری که مطمئن میشی که جات امن هست و  و خطری نداره. 

کوچولوی من باباییت هم برات نظرای قشنگ میزاره حالا بعد از این نوشته هاش رو برات تو وبلاگت می نویسم.

من کلبه ی خوشبختی تو را روزی با گلهای شوقم فرش خواهم کرد

و قشنگترین لحظه هایم را به پای ساده ترین دقایقت خواهم ریخت

تا بدانی عاشق ترین پروانه ات خواهم ماند

نگران نباش فرشته ی مادر

غمگین نبینمت

کودکم

بخند

خنده ات کو مادر؟

نمرده ام من

می بینی نفس می کشم

زیبای مادر

غم نخور ...

دستهای تو از دستان مادر رها نمیشود

شک نکن مادر

هیچ کس نمی گیرد تورا زمن

مگر بمیرم و نباشم طفلک من

بخند مادر

نبینم غصه ات را..